گفتگو با جومپا لاهیری -نویسنده ای که دردهای آدم را ترجمه می کند

آن ور قضیه :

یادم می آید وقتی برای اولین بار مجموعه داستان مترجم دردهای جومپا لاهیری را خواندم سرشار از لذت شدم . کتاب واقعا فوق العاده ای  است  و اگر درست یادم مانده باشد اولین مجموعه داستانی است که جایزه پولیتزر ادبیات را برده . همان موقع لاهیری توی لیست نویسندگانی رفت که اگر عمری باقی  می ماند! روی مصاحبه با آنها کار می کردم . خب... عمری باقی ماند و درخواست مصاحبه را برای کارگزارش فرستادم . کارگزار لاهیری آقایی است بسیار منظم و مبادی آداب به اسم : اریک سیمونوف . این هم عکسش .



خب... اریک عزیز بار اول گفت که جومپا  در حال حاضر درگیر تور تبلیغاتی کتابش ( یعنی همان همنام ) است و فعلا نمی تواند درخواست مصاحبه کسی را قبول کند . ما هم گفتیم خیلی خب .

بار دوم ( حدود دو ماه بعد ) در خواست مصاحبه را تکرار کردم . اریک عزیز این بار گفت که جومپا تا حدود یک ماه دیگر بچه دومش را به دنیا می آورد و اصلا در شرایط مصاحبه نیست . چهار پنج ماه دیگر تماس بگیر . ما هم تولد بچه اش را پیشاپیش تبریک گفتیم و اضافه کردیم : خیلی خب.

چهار پنج ماه بعد که رسید در خواست مصاحبه را برای بار سوم فرستادم . البته مثل بار اول کامل و جامع ( چونکه قاعدتا توی این چند ماهه فراموش شده بودم ) . البته اریک چیزی در مورد فراموش کردن نگفت . فقط گفت جومپا در خواست مصاحبه را قبول کرده . فقط باید دو سه هفته ای ( یعنی تا اواسط اسفند و یا به قول آنها تا رسیدن مارچ ) صبر کنی . ما هم گفتیم : گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی !!

البته یک میل مجدد برایش فرستادم و خواهش کردم که لااقل یک هفته قبل از شروع مصاحبه  زمان دقیق انجام کار را تایید کنند . هر چند که این میل افاقه ای نکرد و اریک دو روز قبل از انجام مصاحبه یعنی روز شنبه 22 اسفند میل زد و گفت قرار مصاحبه برای دو شنبه ۲۴ اسفند راس ساعت 2.30 به وقت نیویورک ( یعنی یازده شب ما ) قطعی شده . من هم گفتم : عجب وقت مبارکی !

 

خب حالا این ور قضیه :

از امیر مهدی حقیقت – مترجم خوب آثار لاهیری – و پدرام رضایی زاده  عزیز هم  دعوت کردم تا برای انجام مصاحبه همراهیم کنند . با هم  راجع به سوالات آماده شده برای مصاحبه بحث کردیم و در مورد بعضی از سوالات به نتایج ( شاید هم بشود گفت هم فکری های ) جالبی رسیدیم .  شوق و علاقه ای که آقای حقیقت به آثار لاهیری دارند هر کسی را واقعا سر ذوق می آورد .

ساعت یازده که شد شماره خانه اش را گرفتیم . بعد یکی دو زنگ  ، خودش گوشی تلفن ر ا برداشت . لحن صدایش آ رام تر و جا افتاده تر از آن چیزی بود که توی ذهنم انتظار داشتم ( فکر می کنم کمی مسن تر از آن چیزی که توقع داشتم به نظر آمد ) . لاهیری با آرامش خاصی به همه سوالات جواب می داد . بچه  سه چها ماهه اش هم وقت مصاحبه توی بغلش بود . البته اوائل مصاحبه خواب بود و صدایش نمی آمد ولی نیم ساعتی که گذشت با گریه کوتاهی حضورش را اعلام کرد . یکی دوبار هم که صدای گریه اش بالا کشید با لالایی مادرش آرام شد .

با لاهیری از چیزهای زیادی حرف زدیم . از جایزه پولیتزر ، از پالتو گوگول ، از مهاجرت ، تنهایی و خیلی چیزهای دیگر . و اینکه اگر به ایران دعوتش کنیم می آید یا نه . تجربه مصاحبه با لاهیری تجربه واقعا جالبی بود ( برای من یکی مثل تجربه ای بود که موقع مصاحبه با پل آستر داشتم ) . توی آرامش لاهیری و برخوردی که وقت مصاحبه با دختر سه چهار ماهه اش داشت چیز عجیبی موج می زد که نمی دانم با چه کلمه ای باید وصفش کرد .

کل مصاحبه حدود یک ساعت طول کشید ( دقیق ترش می شود ۵۹دقیقه و سی ثانیه ) . امیدوارم که مراحل پیاده سازیش هر چه زود تر تمام شود و برود برای چاپ .( یادداشتهای پدرام و امیر مهدی را هم می توانید در وبلاگهایشان بخوانید).

خب... جومپا لاهیری هم جزئی از خاطرات خوبی شد  که توی این یک ساله از صحبت کردن با نویسندگان محبوبم در ذهنم مانده . خاطره ای خوب ، آرام و البته احترام برانگیز.

نگاهی به ترجمه های انگلیسی داستان پالتو


البته فکر نکنید
که مترجمین ایرانی تنها مترجمینی هستند که به این داستان شنل گفته اند . در بین مترجمین انگلیسی این داستان هم اختلاف نظر وجود دارد . نکته جالب اینجاست که در بعضی از ترجمه های انگلیسی این داستان هر چه هست شنل است و از سر تا ته آنها حتی یک دست پالتو هم پیدا نمی شود . تر جمه هایی مثل این دو ترجمه که لینکشان در زیر است :

1- http://etext.library.adelaide.edu.au/g/gogol/nikolai/g61cl

 

2- http://www.readbookonline.net/readOnLine/1047

 و البته ترجمه هایی هم هستند که تویشان هیچ شنلی نیست و پالتویی بزرگ و گشاد رویشان پهن شده . ترجمه هایی مثل این دو ترجمه :

1 - http://www.geocities.com/short_stories_page/gogolovercoat.html

2- http://www.bibliomania.com/0/5/140/355/18278/1/frameset.html

 

قبل از هر چیزی باید بگویم که اگر کسی می خواهد به متن روسی این داستان نگاهی بیندازد لینک زیر را ببیند :

 متن روسی : http://www.klassika.ru/proza/gogol/shinel.txt

 

اگر هم کسی دوست دارد همزمان هم متن روسی را ببیند و هم با کلیک کردن بر روی  کلمات روسی معادل آنها را به انگلیسی ببیند روی لینک زیر کلیک کند :

 http://www.conradish.net/literatura.php?doc=Nikolai_Vasilevich_Gogol%3BShinel

 

تفاوت اساسی این ترجمه ها در برگرداندن کلمه Шинель به پالتو و یا شنل است . که البته همان طور که گفتیم این کلمه در روسی در معنای نوعی پالتوی خاص به کار می رود و کلمه Плащ ( پلاش )  به معنی شنل ( Cape و یا Cloak ) است . حالا به این جملات از این دو نوع ترجمه دقت کنید :

ترجمه های گروه اول :

You must know that Akakiy Akakievitch's cloak served as
an object of ridicule to the officials: they even refused it the noble
name of cloak, and called it a cape .

ترجمه های گروه دوم :

You must know that Akakii Akakievich’s overcoat served as an object of ridicule to the officials: they even deprived it of the noble name of overcoat, and called it a kapota .

و معادل روسی این چند جمله :

 

Надобно знать,что шинель Акакия Акакиевича служила тоже предметом насмешек чиновникам; от нее отнимали даже благородное имя шинели и называли ее капотом.

 

همان طور که می بینید در ترجمه نوع اول برای کلمه шинель (شنل ) از معادل Cloak  و برای کلمه капот ) کاپوت) از کلمه Cape استفاده شده است . و به همین ترتیب در ترجمه نوع دوم چنین معادلهایی داریم :

шинель= overcoat

капот= kapota

حالا اگر به فرهنگهای لغت روسی به انگلیسی مراجعه کنید ( به عنوان مثال فرهنگ لغت اوژگف ) می بینید که معادل کلمه капот  کلمه روپوش یا عبا استفاده شده است . در ترجمه دوم به زیرکی به جای این کلمه از کلمه  Kapota به معنی : long frock coat یعنی یک  عبا یا کت بلند و دراز استفاده شده است . همان طور که می بینید این کلمه از زبان روسی وارد زبان انگلیسی شده و همان کارکرد مورد نظر گوگول را دارا می باشد . شاید دلیل این اختلاف نظرها دگردیسی ای  باشد  که کلمه  шинель در طول زمان پیدا کرده . ولی هیچ شکی نیست  که این کلمه در زبان روسی ( و در زمان گوگول ) به معنی نوعی پالتوی بلند بوده که در قسمت پشتش چین می خورده . و همان طور که دیدید ترجمه ای که از معادلهای Overcoat  و Kapota  برای کلمات متن اصلی استفاده کرده ترجمه بسیار موفق تری است ( مخصوصا انتخاب  کلمه Kapota  که واقعا فوق العاده است ) .

البته بین مترجمین انگلیسی زبان در استفاده از کلمه پالتو توافق نسبی وجود دارد  . مثلا اگر شما در سایت Google  کلمه Overcoat  و Gogol  را جستجو کنید  چیزی در حدود یازده هزار لینک پیدا می شود و اگر همین کار را در مورد Cloak  و Gogol  هم انجام دهید در حدود هزار لینک . یعنی ارجاعات به پالتو در زبان انگلیسی یازده برابر بیشتر از ارجاعات به شنل برای این داستان نیکلای گوگول است .

حالا به عنوان حسن ختام برنامه!! جمله آخر این دو ترجمه را به فارسی بر می گردانیم :

1-  آنها حتی عنوان والاگهر شنل را از لباسش دریغ کردند و قبا صدایش می زدند .

که روان ترش می شود : آنها حتی به جای عنوان والاگهر  شنل ،  به لباسش قبا می گفتند .

 

2- آنها حتی لباسش را از عنوان والا گهر  پالتو محروم کردند و عبا صدایش می زدند . که راون تر این جمله هم می شود : آنها حتی به جای عنوان والاگهر پالتو ، به لباسش عبا می گفتند .

 

 

به خدا گوگول شنل نپوشیده ، پالتو تنش است .


احتمالا بارها این جمله داستایفسکی مرحوم به گوشتان خورده که
 : ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم .
جمله واقعا معروفی است . شاید یکی از معروف ترین جملات عالم ادبیات . خب ...اگر شما ایرانی باشید و پدر و مادری ایرانی داشته باشید قاعدتا آدمی را توی ذهنتان تصویر می کنید که شنلی ( یک چیزی مثل همان شنل زوروی خودمان ) پوشیده و بقیه نویسنده ها از زیر این پارچه آویزان بر دوشش یکی یکی بیرون می آیند . گفتم ایرانی چونکه کلمه شنل در فرهنگ وزبان ایرانی معنی مشخص و خاصی دارد . در فرهنگ ایرانی شنل یعنی : پوشاک گشاد بی آستین که بر روی لباس به دوش می اندازند ( ماخوذ از روسی ) .
شنل کلمه ای است که از زبان روسی وارد فرهنگ ما شده و برای خودش کارکرد مشخصی پیدا کرده . ولی اگر شما هم داستان شنل نیکلای گوگول را خوانده باشید شک برتان می دارد که  این شنل چه ربطی به  چیزی دارد که گوگول در داستانش به آن اشاره می کند ؟ آکاکی آکاکیویچ بیچاره این همه جان می کند تا دست آخر یک پوشاک گشاد بی آستین بخرد و بیندازد روی دوشش؟ یک چیزی مثل این مثلا :


من که فکر می کنم بدجوری سردش بشود . اصلا چیز بدرد بخور و گرمی نیست . شک آدم وقتی بیشتر می شود که می بیند تمامی مترجمین انگلیسی این داستان آن را به نام The Overcoat ترجمه کرده اند . خب ... Overcoat هم یعنی پالتو . یا به روایت فرهنگ لغت Longman می شود گفت : 
Overcoat : a long, thick, warm coat worn over other clothes in coldweather
آیا ما در فارسی به همچین چیزی شنل می گوییم؟ حالا اگر این مترجمین انگلیسی زبان می خواستند این داستان را به اسم همان شنل ما ترجمه کنند باید می گذاشتندCape و یا Cloak.

Cape :a long loose piece of clothing without SLEEVEs, that fastens around your neck and hangs from your shoulders
Cloak:a warm piece of clothing like a coat that hangs loosely from your shoulders and does not have SLEEVEs, worn mainly in past times
( به نقل از Longman)
 همان طور که می شود دید مترجمین انگلیسی کلمات Cape  و یا Cloak  را به عنوان معادل شنل روسی (Шинель= Shenel)انتخاب نکرده اند در حالی که این دوکلمه به معنی شنل در فرهنگ ما هستند و نه کلمه Overcoat .
 کمی که فکر کنیم می بینیم که پالتو خیلی بیشتر به درد آکاکی بیچاره می خورد تا یک شنل سرد و زمهریر . خب قدم بعدی این است که ببینیم خود روسها در این باره چه می گویند . هرچه باشد اسم روسی این داستان همان شنل Шинель است و مترجمان ما به خیال اینکه این دو کلمه یکسان در دو فرهنگ متفاوت کارکردی مشابه دارند در ترجمه فارسی هم بدون هیچ تغییری همان شنل را باقی گذاشته اند .

فرهنگ تفسیری زبان روسی اوژگف و شِوِدووا در این باره می گوید :

 

Шинель:1.форменное пальто со складкой на спине и хлястиком.Офицерская ш
Ш. железнодорожника. Серые шинели (перен.:о        ( солдатах; устар
۲- В России во 2-й половине 19 в.: мужско пальто свободного покроя с меховым воротником и пелериной.
"Источник: "ТОЛКОВЫЙ СЛОВАРЬ РУССКОГО ЯЗЫКА
С.И.Ожегов и Н. Ю.Шведова
خب این حروف خرچنگ قورباغه درزبان فارسی همچین چیزی می شوند :
شنل: 1- پالتویی رسمی با چین هایی در قسمت پشت. پالتوی افسر – پالتوی کارگر راه آهن – پالتوهای خاکستری (معنای مجازی: در مورد سربازان؛ منسوخ) 2- در روسیه در نیمه دوم قرن 19 : پالتوی مردانه گشاد با یقه پوستی و نیم تنه ای بر روی دوش تا کمر
 .
همان طور که می بینیم کارکرد این کلمه در زبان فارسی با نوع کارکرد  آن در زبان  روسی تفاوتهایی دارد. شنل زبان فارسی در زبان روسی می شود :
Плащ
یعنی روسها برای اشاره به  لباسی که در زبان فارسی به آن شنل گفته می شود ( یک چیزی مثل همان عکس بالا) از کلمه
 
Плащ
استفاده می کنند  و نه کلمه ای که گوگول برای اسم داستانش انتخاب کرده یعنی : 
Шинель
 
درست است که این کلمه ،شنل زبان روسی است ولی شنل روسی با تصویری که ما ایرانی ها از شنل در ذهن داریم متفاوت است . این کلمه در این زبان به معنی همان پالتو است و نه فقط یک چیز بی آستین که روی دوش می اندازند .
واقعا نمی دانم که در طی این همه سال چرا کسی به فکر درست کردن ترجمه این کلمه نیفتاده . هنوز هم هر کسی که چیزی از گوگول تر جمه می کند ( و یا چیزی را ترجمه می کند که به گوگول ربط دارد ) اسم این داستان را بی هیچ تغییری همان شنل می گذارد . ( به عنوان مثال در رمان همنام جامپا لیری که مرتب به شنل ارجاع داده می شود ) . ولی دوستان مترجم عزیز شنل روسها با شنل ما فرق دارد . بگذارید از این به بعد این کلمه را مثل انگلیسی ها پالتو بنامیم . بگذاریم آکاکی بیچاره کمی گرمش شود . بگذارید هر وقتی آن جمله معروف داستایفسکی را نقل می کنیم بگوییم : همه ما از زیر پالتو گوگول بیرون آمدیم . بعد هم نگاهی به عکس زیر بیندازیم و مطمئن شویم که آکاکی شنل نپوشیده ، پالتو تنش است .