پرومته
ترجمه کوروش بیت سرکیس
از پرومته در چهار اسطوره سخن به میان آمده است:
بنا به سخن نخست چون او برای یاری به انسان به ایزدان خیانت کرد در قفقاز به بندش کشیدند و ایزدان عقابی چند بفرستادند تا از جگرش که دم به دم روئین میشد بخورند.
بنا به سخن دوم پرومته خود را از درد کوبش منقارها هر چه ژرفتر بر صخره فرو فشرد تا با آن یگانه گشت.
بنا به سخن سوم با گذشت هزاران سال خیانتش از یادها برفت، ایزدان از یاد ببردند، عقابان از یاد ببردند و او خود نیز.
بنا به سخن چهارم از بیبنیاد شدن کار جهان آدمی خسته شد. ایزدان خسته شدند، عقابان خسته شدند و زخم با خستگی به هم آمد.
ماند آن صخره کوه توجیهناپذیر. - اسطوره بر آن است تا امر توجیهناپذیر را توجیه کند. اما از آن رو که خود از بنمایهی حقیقت سرچشمه میگیرد باز باید به امری توجیهناپذیر بینجامد.
Franz Kafka, Parables, Schocken Books: New York, 1947
به نقل از سایت دوات
دوشنبه ای که گذشت استانیسلاو لم مرد . نویسنده ای که سولاریسش را واقعا دوست داشتم . اگر دوست دارید متن انگلیسی مصاحبه من را با لم بخوانید به این آدرس بروید : اینجا
از یادداشت قبلی آنقدر گذشته که دیگر از خیر توضیح دادن علت غیبتم می گذرم . پس بگذریم . همین جوری چند تا چیز به ذهنم رسیده که در هم می گذارم همینجا :
1- سینما چهار دو هفته است که ده فرمان پخش می کند . مصطفا مستور و مجتبا راعی هم درباره کیشلوفسکی حرف زدند . چیزی که به نظرم جالب آمد لحن حرف زدن راعی با مستور بود . یک لحن پرخاشگر و اغلب بی ادب . راعی هر جایی که دوست داشت حرف مستور را قطع می کرد و از موضع بالا چیزهایی را در رد نظر مستور یاد آور می شد . مستور هم مرعوب لحن آمرانه راعی بود . نمونه خنده دارش در مورد بخشی از فیلم داستانی کوتاه درباره کشتن بود که در آن شخصیت اصلی فیلم به وکیل می گوید : پدرم خواهرم را با تراکتور زیر گرفت . در صورتی که در زیر نویس فیلم از کلمه Pal استفاده شده است . یعنی مترجم فیلم اشتباها به جای کلمه رفیق از کلمه پدر در ترجمه متن فیلم استفاده کرده است . در نتیجه ترجمه درست آن جمله می شود : رفیقم خواهرم را با تراکتور زیر گرفت . مستور ( که مطمئنا وضع زبان انگلیسی اش خیلی بهتر از راعی است !) متوجه این قضیه شده بود و توی صحبتهایش به رفیق اشاره کرد . جالب اینجاست که راعی بعد از شنیدن این حرف با همان لحن تحقیر کننده اش به مستور تذکر داد که پدر دختر را با تراکتور زیر کرده و بعد هم کلی درباره فلسفه اینکه چرا پسر می خواهد در قبر پدر که قاتل دختر است دفن شود حرف زد . مستور هم ساکت ماند و انگار به خودش شک کرده باشد بی خیال کل قضیه شد . البته نتیجه همه اینها این بود که چرا آدمی مثل راعی از عالم سینما به خودش اجازه می دهد با آدمی مثل مستور از عالم ادبیات این جوری حرف بزند ؟ حالا از توضیحات احمقانه و بی مایه راعی درباره ماهیت تصادف و شانس در آثار کیشلوفسکی ( و به طور کلی فلسفه !!!) می گذرم . اصلا فکر نمی کردم شخصیت راعی تا این حد ناامید کننده باشد .
2- کار جالب روزنامه شرق واقعا غیر منتظره بود . یک ویژه نامه کامل روی ادبیات علمی تخیلی . هرچند اکثر مقالات ترجمه بود و به نویسند های شاخص اروپایی این ژانر هم کمی بی اعتنایی شده بود . ولی در کل خیلی خوب بود .
3- اسم چند تا از فیلمهایی را که توی این یکی دو هفته دیده ام می نویسم و نظرم را هم توی چند کلمه می گویم :
کینگ کونگ به کارگردانی پیتر جکسن : خوش ساخت اما نسبت به ارباب حلقه ها ناامید کننده . پیتر جان کینگت کمی باسمه ای از آب درآمده .
نزول به کارگردانی نیل مارشال : بسیار خوب . یک فیلم در ژانر حادثه ای - وحشت . نمونه بسیار خوبی برای سینمای مخاطب گرا اما اندیشمند .
عصبیت شدید به کارگردانی الکساندر آجا : بسیار خوب . یک کارگردان فرانسوی خوش آتیه . حتما ببینید .
گلهای پژمرده به کارگردانی جیم جارموش : خوب . اما به عنوان فیلمی از جارموش ناامید کننده . یاد گوست داگ به خیر .
مادر من به کارگردانی کریستوف هانور ( یا هانوق ) : فیلمی بر اساس یکی از رمانهای ژرژ باتای . بسیار جسور و تابو شکن . خودم هم هنوز نمی دانم که خوب بود یا بد!
الیور تویست به کارگردانی رومن پولانسکی : لذت بخش . مثل همه فیلمهای پولانسکی .
هری پاتر 4 به کارگردانی مایک نویل : معمولی . جان من یا دست از سر این هری پاتر بردارید یا یک چیز تازه ای نشانمان بدهید .
خاطرات یک گیشا به کارگردانی راب مارشال : خوب و خوش ساخت . اما داستان فیلم زیاد منسجم نیست . اواخرش کمی آبکی می شود .
شب بخیر موفق باشی به کارگردانی جرج کلونی : یک فیلم سیاسی تمام عیار . به نظرم بیشتر به درد خود آمریکایی ها می خورد تا مخاطب خارجی زبان . ساختار فیلم خیلی دقیق و تا حدودی مینیمال است .