چرا ادبیات ؟

در دنیای امروز یگانه چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانیمان رهنمون می شود در ادبیات نهفته است . این نگرش وحدت بخش این کلام کلیت بخش نه در فلسفه یافت می شود و نه در تاریخ نه در هنر و نه بی گمان در علوم اجتماعی . علوم اجتماعی نیز مدتهاست که به تقسیم و پاره پاره شدن دانش تن داده اند و بیش از پیش به صورت بخش های فنی جداگانه و منزوی درآمده اند که حرفهاشان و واژگانشان از دسترس مردان و زنان عادی به دور است . برخی از منتقدان تا آنجا پیش می روند که می خواهند ادبیات را هم به نوعی علم تبدیل کنند .اما این خیالی باطل است .چرا که داستان به وجود نیامده تا تنها یک محدوده واحد از تجربیات انسانی را بررسی کند .علت وجودی آن غنا بخشیدن به کل زندگی آدمی است . واین زندگی را نمی توانیم تکه تکه کنیم تجزیه کنیم و یا به مجموعه ای از طرح ها و فرمولهای کلی تقلیل دهیم . این معنای آن کلام پروست است که گفت : زندگی واقعی که سرانجام در روشنایی اشکار می شود و تنها زندگی ای که به تمامی زیسته می شود ادبیات است .( چرا ادبیات - ماریو بارگاس یوسا - عبدالله کوثری )