دو شعر از پل استر
پل استر نویسنده را همه می شناسیم . خیلی ها استر فیلم ساز را هم می شناسند . با دیدن فیلم لولو بر روی پل به راحتی می شود فهمید  که استر فیلم ساز هیچ دست کمی از استر نویسنده ندارد . اما توی ایران استر شاعر را کسی نمی شناسد . با وجود اینکه تا به حال سه کتاب مجموعه شعر از این نویسنده معاصر آمریکایی به چاپ رسیده اما این وجه از زندگی و شخصیتش معمولا نادیده گرفته می شود . استر شاعر به نرمی توی زمان قدم می زند و هیچ هیاهویی ندارد . آشنایی با دیدگاه های شاعرانه این نویسنده بزرگ می تواند در درک کلی فضای ذهنی و نحوه نگرش او به امور مختلف مفید باشد . دو شعر زهدان و روئیا و آواز گروهی از مجموعه اشعار دیوار نوشته های این نویسنده انتخاب شده اند . این اشعار در فاصله بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۵ به نگارش در آمده اند . در ترجمه این دو شعر سعی کرده ام که تا آنجایی که در توان دارم به متن اصلی و آوای کلمات وفادار بمانم اما به هرحال نتیجه هرچه که باشد هنوز جای کار فراوان دارد.


زهدان و روئیا


ناشنیدنی ها

بیرون می جهند به هنگام شب:

نفس زدن ، لایه های زیرین خاک در طول زمستان:

کلمه های زیبا نور معدنی لالایی جویبار و دره را

به زیر می کشند.


تو می گذری

میان ترس و خاطره

عقیق صدای آرام چرخش گامها


سرخ تیره


در غبار کودکی

تشنگی : و اغماء :رستن از میان شکافهای ندانستن : پیامهای بی امضاء

در تن من به خاک سپرده شد

کتان سفید

نگه میدارد ریسمان را به نرمی


خاراگوش(۱)

فشرده می شود روی کشتزار


رایحه نعنا

از میان تباهی


(۱) گیاهی تلخ مزه که در تهیه نوعی الکل به کار می رود 

 

آواز گروهی


شیهه اسبها

با مهمیز

در گامهای روئیا
که تو را از میان

انبوه شبدرهای این کشتزار

به تاخت وا می دارد:

این تکه از زمین

که به آرامی

دوباره به سمت ما باز می گردد

 با صیحه ای از هم می پاشد

نوای تیز فلوت

 مبارزه را برای تو می آغازد


با یک ملیون سپر

در دور دست ترین جهان بی ایمان تو


آهسته


تو انگشتت را توی زخمهایی فرو می کنی که

صدایم از آنها گریخته است