انسان واره ها و روئیای گوسفندان الکتریکی


(این یادداشت در شماره مهر همشهری ماه به چاپ رسیده است )

انسان واره ها و روئیای گوسفندان الکتریکی
نگاهی گذرا به ادبیات علمی خیالی


رسیدن به سرزمین های بکر و غلطیدن در دامان رویاهای پیش بینی نشده اندیشه ای است که همیشه ذهن خلاق آدمی را به خود مشغول کرده است . چنین رویایی از دوران رنسانس به بعد به شکل پر رنگی در ذهن بشر خودنمایی کرده و سرمنشاء بسیاری از اعمال او بوده است . سفرنامه های بیشماری که به دست بشر به نگارش درآمده اند نشانه هایی هستند که بشر در راه رسیدن به این روئیا و اسطوره درونی از خود به جا گذاشته . این امید انسان به کشف سرزمین های روئیایی و سرخوردگی ناشی از ناتوانی او در غلبه بر طبیعت سرمنشاء خلق آثار ادبی بسیار ی شده است . آثاری که در گونه های متنوعی نظیر داستان ، رمان و سفرنامه نوشته شده اند . شاید برای شناخت دقیق ریشه های اصیل گونه ادبی علمی خیالی باید به چنین سفرنامه های کهنی استناد کرد . سفرنامه هایی که بیشتر از هر چیزی بر پایه نوعی ادبیات اکتشافی و جنون خیال پردازی استوار شده اند . و البته بر پایه نوعی امید به چیزهایی که دانش آن زمان در اختیار انسان قرار داده و سر خوردگی ای که ملازم چنین امیدی است . در حقیقت با توجه به پاسخی که پرسش مهم " یک نوشته علمی – خیالی چه نوشته ای است " می دهیم می توانیم به درک بهتری از کلیت این گونه ادبی برسیم . شاید با جوابهای متفاوتی که به این سوال داده می شود بتوان کتابهای مختلفی را در لیست این گونه ادبی جای داد . اما جدای از این نگاه جامع وکلی نگر به این گونه ادبی ، اغلب منتقدین دهه های پایانی قرن 19 و سالهای آغازین قرن 20 را ابتدای شکوفایی و بالندگی ادبیات علمی – خیالی می دانند . به عبارتی دیگر شروع رسمی این گونه ادبی را می توان با فرایند صنعتی شدن جوامع بشری همزمان دانست . فرایندی که بدبینی و سرخوردگی بشر ی را نسبت به آینده درخشان وعده داده شده به همراه داشت . به بیان دیگر پیدایش این گونه ادبی را می توان نشانه علاقه ای دانست که بشر گرفتار در دل تکنولوژی نسبت به پیشگویی و پیشبینی آینده از خود نشان داده است . با گسترده شدن مرزهای دانش و دستیابی بشر به درک متکامل تری از ماهیت تکنولوژی ، نویسندگان توانای بسیاری به نوشتن در این گونه ادبی متمایل شدند . از نظر بسیاری از این نویسندگان ادبیات علمی خیالی تنها شکل ادبی ممکن برای به تصویر کشیدن رابطه میان انسان و تکنولوژی در جهان معاصر است :
ادبیات علمی خیالی مدرن تنها فرم ادبی است که طبیعت تغییرات امروزین بشر را نشان می دهد . تنها راه حل ممکن و تنها نتیجه ممکن ( آیزاک آسیموف) .
از نظر بسیاری از این نویسندگان نوشتن از جهان معاصر کنونی به خلق نوعی متن پسا مدرنیستی منجر می شود که خواه ناخواه ریشه هایی در این گونه ادبی دارد :
من رمان را توصیف می کنم و علم را هم درون آن قرار می دهم . من مثل یک دانشمند آموزش دیده ام . تربیت شده ام که یک دانشمند باشم ... من فقط رمان می نویسم چونکه در این وادی زندگی می کنم. من شامل دانش هم می شوم. دانش برای من چیز بسیار جذابی است ( بخشی از مصاحبه پیمان اسماعیلی با کرت ونه گات) .
ولی باید توجه داشت که این گونه ادبی تنها با موضوع مورد بحث آن شناخته نمی شود . به این معنا که ما بسیاری از نوشته هایی را که به مسائل علمی اشاره می کنند در زمره این گونه ادبی طبقه بندی نمی کنیم . علم به عنوان یک موضوع به تنهایی تضمین کننده مشخصه های ژنریک این گونه ادبی نیست . با توجه به این توضیحات ضررورت یک راهبرد خوانشی در این زمینه احساس می شود . راهبردی که با استفاده از آن بتوان به ماهیت ویژه و ژانری نوشته های خلق شده در این وادی پی برد .
یک داستان علمی خیالی چگونه داستانی است ؟
هر خواننده در گام نخست مواجه با یک متن - و به شکلی ناخوداگاه – به قراردادی متوسل می شود که برای خوانش آن متن بر می گزیند . به این معنا که خواننده به سوالاتی متوسل می شود که قبل از خواندن یک متن ( و یا در هنگان خواندن آن ) از خود می پرسد . سوالاتی که مشخص کننده سطح دانش خواننده ، میزان آشنایی او با یک گونه ادبی و یا پیش داوری او در هنگام مواجه با متن است . به عنوان مثال یک خواننده عادی در هنگام برخورد با یک متن عاطفی سوالاتی از خود می پرسد که به ناچار از سوالات مطرح شده در هنگام برخورد با یک متن پلیسی و یا گوتیک متفاوت است . خواننده چنین متنی از خود می پرسد که این شخصیتها چگونه با هم آشنا خواهد شد ؟ چه تجربه عاطفی نامتعارفی را از سر می گذرانند ویا چه موانعی بر سر بروز احساساتشان ایجاد خواهد شد؟ در حالی که سوالات بنیادینی که در هنگام مواجه با یک متن پلیسی مطرح می شود از جنس دیگری است . این که چه معمایی در کار است ؟ چه جنایتی رخ خواهد داد و یا اینکه معمای مطرح شده به شکلی حل می شود . تمامی این سوالات به آن قرارداد - پیش داوری - نخستینی بر می گردد که خواننده در هنگام مواجه با اثر بر می گزیند . والبته این قرار داد به راه های خواندنی بر می گردد که خواننده انتخاب می کند . به عبارت دیگر راه های متفاوت خواندن سوالات متفاوتی را به عرصه متن می کشاند . حال فرض کنید که یک خواننده عادی – کسی که تا به حال کتابی علمی خیالی نخوانده و ذهنیتی نسبت به این گونه آثار ندارد - چند جمله از یک کتاب علمی خیالی را بخواند . چنین خواننده ای نه به دلیل ناآشنایی با کلمات به کار رفته در متن که به دلیل نداشتن ذهنیتی آماده برای ایجاد پرسشهایی متناسب با متن علمی خیالی ، قادر به ایجاد یک ساختار منسجم از چنین متنی در اندیشه خود نیست . پرسشهایی نظیر ما در چه سیاره ای هستیم ؟ چه قوانینی بر فیزیک این محیط جدید حاکم است و یا چه فاجعه ای در انتظار تن فیزیولوزیک شخصیخصیتها در این محیط جدید است . این خواننده از همان بر خورد اول با متن به دنبال سوالاتی می رود که در هنگام برخورد با متون دیگر از خود می پرسد . و چون از پیدا کردن جواب این سوالات عاجز می می ماند در درک ساختار کلی اثر نیز ناتوان می شود . در واقع خواننده روشی خاص و سوالاتی خاص را برای خواندن متن بر می گزیند و بسته به نوع پاسخی که ذهن او از متن دریافت می کند به شناخت گونه ادبی آن متن نائل می شود . اما به این مسئله به شکل دیگری نیز می شود نگاه کرد . یعنی اگر مدعی شویم که گونه ادبی علمی خیالی تنها روشی است برای خوانش یک متن پس رمان علمی خیالی چه نوع رمانی است ؟ می شود چنین استدلال کرد که یک نوشته علمی خیالی متنی است که نوشته شده تا با قراردادهای خوانشی این گونه ادبی خوانده شود . نشات گرفته از وقوفی است که یک نویسنده به شکل خوانش خوانندگان در بر خورد با متون مشابه دارد . با شناخت دقیق نویسنده از پیش داوری خواننده نسبت به چنین متونی . کلمات ، جملات و حوادث به گونه ای کنار هم چیده شده اند که دنیای متن را در جهت نزدیک شدن به این هدف بسازند . خواننده آشنا با دنیای این گونه ادبی با دیدن چنین متنی ناخوداگاه به سمت سوالات ژنریگ این گونه رفته و متن نیز با دست و دلبازی تمام جواب این سوالات را در اختیارش می گذارد . به عنوان مثال در کتابی همانند شازده کوچولو مسئله مهم و اساسی نه تاثیرات علم و تکنولوژی و یا ویژگی های خاص یک سیاره ناآشنا که بار احساسی و استعاری تنیده شده در متن داستان است . باری که کلیت متن بر اساس آن سنجیده می شود و مورد قضاوت قرار می گیرد . از طرفی در کتابهایی نظیر سه گانه های بنیاد ایزاک آسیموف و یائی تی ، تاثیر علم و تکنولوژی به عنوان یکی از اساسی ترین سوالات متن در انتخاب روش خوانش خواننده تاثیر گذار است .
آیا در کتاب فرانکنشتاین مری شرلی مسئله اساسی متن تاثیر تکنولوژی در ایجاد حیات بشری است و یا عکس العملهای شیزو فرنیک یک دانشمند در محیط اطراف خودش ؟آیا می توان چنین فرض کرد که نویسنده به مسائلی توجه داشته که به عمد خواننده را در فضای آشنای متون علمی خیالی قرار دهد و یا تمایل او به تحلیلهای روان شناسانه و بررسی رویکردهای روان پریشانه شخصیتها به تکنولوژی متن را به سمت چیزی برده که هم اکنون پیش روی ماست ؟در واقع تنها متنی را می توان به طور کامل در این گونه ادبی دسته بندی کرد که بر پایه کدها و کلیشه های مرسوم نمونه های پیشین حیات یافته باشد . کدهایی که یک نویسنده با آگاهی در متن جاسازی می کند تا خواننده با کشف آنها به لذتی ژنریک برسد . با فاصله گرفتن یک متن از چنین کلیشه ها و کدهای مرسومی ، وابستگی ژنریک آن متن نیز زیر سوال می رود . در واقع هر چقدر یک نوشته در بستر متنی خود خلاقیت بیشتری بروز دهد به همان نسبت از قرار گرفتن در سیطره یک گونه ادبی خاص می گریزد . و درست به همین دلیل است که بسیاری از نویسندگانی برجسته ای که در این گونه ادبی دسته بندی شده اند با طرح استدلالهای مختلف نسبت به این دسته بندی اعتراض می کنند :
وقتی کلرمن داستان تونلش را نوشت – داستانی درباره ساختن تونلی بین اروپا و آمریکا –کسی داستان او را علمی – خیالی ننامید . چونکه نویسنده خیلی خوش شانس بود و در زمانی به دنیا آمده بود که چنین مفهومی اصلا وجود خارجی نداشت .همین مسئله در باره ایپک ، سویفت و قصه های فلسفی ولتر هم صادق است . من فکر می کنم که بعضی از قسمتهای کتابهای سایبرنامه و ماشینهای مرگبار من به آثار ولتر بیش از هرکس دیگری قرابت دارند . شاید بشود به آنها به شکل نوعی انسان دیسی نوین در عصر پسا روشن گری نگاه کرد .نویسنده های آمریکایی آنها را افسانه های پریان در عصر سایبرنتیک می نامند . اما به هر حال چسباندن برچسب بزرگ علمی خیالی روی آنها کار واقعا رقت باری است ( بخشی از مصاحبه پیمان اسماعیلی با استانیسلاو لم)
با چنین دیدگاهی سطح قرابت آثاری مانند فرانکنشتاین مری شرلی و یا سولاریس استانیسلاو لم با گونه ادبی علمی خیالی هم اندازه سطح قرابتی است که دانته در کمدی الهی اش با این گونه ادبی دارد . شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که یک قرارداد خوانشی به فرایندی گفته می شوند که از طریق آن اطلاعات و یا کلمات مهم و کلیدی یک متن استخراج می شود . حال اگر این اطلاعات و کلمات کلیدی بیش از آنکه به یک مفهوم علمی خیالی ارجاع دهند به یک درون مایه فلسفی و یا مذهبی ارجاع دهند ، دیگر آن متن در حوزه ای قرار می گیرد که به راحتی در یک قالب ژنریک قابل دسته بندی نیست .چنین متنی را دیگر نمی توان به سادگی علمی خیالی نامید . نمونه آشکار و قابل لمس این استدلال تلفیق عمیق ادبیات پست مدرنیستی با ادبیات علمی خیالی است . ادبیاتی که بدون استفاده از درون مایه های آشکار گونه ادبی علمی خیالی امکان ظهور پیدا نمی کرد .

ادبیات علمی خیالی نوین :
گونه ادبی علمی خیالی در اوائل قرن بیستم بیش تر از هرچیز دیگری وامدار بوطیقای ادبی رئالیستی آن هم به شکل کلاسیک خود بود.آثاری نظیر کمربند سمی نوشته سر آرتور کونان دویل (1913)و یا حتی نبرد دنیاهای اچ جی ولز (1898) نمونه های شاخصی از این بوطیقا هستند. با رشد تکنولوژی و گسترش درون مایه های مورد استفاده این گونه ادبی ، بوطیقای مدرنیستی به بوطیقای اصلی این گونه ادبی تبدیل شد . در واقع از ده 30 میلادی به بعد نمونه های شاخصی از این گونه ادبی که با توجه بوطیقای مدرنیستی نگاشته شده اند به عالم ادبیات گام نهادند . از آثار مربوط به این دوره به کتابهایی نظیر دنیای قشنگ نو نوشته آلدوس هاکسلی (1932) و یا 1984 نوشته جرج ارول (1949) می توان اشاره کرد . از دهه 60 به بعد بوطیقای پست مدرنیستی به بوطیقای نگارش این گونه ادبی اضافه شد . در حقیقت در دهه های 60 و 70 به بعد نویسندگانی چهره شدند که به شکلی همزمان در عرصه ادبیات پست مدرنیستی و ادبیات علمی خیالی آثار فراوانی را خلق کرند .از مهمترین نویسندگان وابسته به این جریان می توان به فیلیپ کی دیک ، استانیسلاو لم ، جی جی بالارد و برادران استراگتسکی اشاره کرد . پست مدرنیسم در اغلب آثار این نویسندگان بن مایه های ادبیات علمی خیالی را جذب کرده و از آن ها به شکل یک ماده خام داستانی و درجهت بیان و گسترش مفاهیم بنیادین مورد بحث خود استفاده کرده است . هستی شناسی پسا مدرنیسم در دامان گونه ادبی علمی خیالی رشد کرده و عناصر داستانی مرتبط با این گونه را به مجموعه ویژگی های خود افزوده است .
شخصیتها در آثار اغلب این نویسندگان در شرایطی بی ثبات و آشفته رشد می کنند . آنها به تعاملهایی روان پریشانه با جهان اطراف خود دست می زنند و با بهره گیری از رفتارهایی شیزو فرنیک به توانایی زیست در محیط زندگی خود دست پیدا می کنند . انگار که برای زندگی انسان در جهان معاصر هیچ راه کار دیگری به جز روان پریشی وجود ندارد . این روان پریشی نه فقط یک مشخصه بیمار گونه که ویژگی اساسی انسانی است که در محیط جدید ، تکه تکه شده و فاقد کلان روایت معاصر ، به تکاملی داروینی دست یافته است . انسان تصویر شده در این آثار موجود جدیدی است که در طی این فرایند تکاملی به نوعی همسازی با تکنولوژی دست یافته است :
خیلی ها طی این سالها عنوان کرده اند که بیماری روانی نوعی همسازی ( تطابق) با شرایطی است که در راه است . جهان روز به روز روان پریش تر می شود و هرچه به این چشم انداز روان پریشی نزدیک تر می شویم خصلت های روان پریشانه نشانه گونه ای ، نوعی انطباق داروینیستی با محیط است ... ببینید امکان دارد که روان پریش با جامعه مثلا سی و یا چهل سال پیش به خوبی در تطابق نباشد اما در تاریخ دوره هایی پیش می آید{...}که روان پریش به خوبی با رویدادهای پیرامون خود همساز است . جنگ جهانی دوم را نگاه کنید ، به یوگوسلاوی نگاه کنید . روان پیش ها را می بینید که در همه جای این سرزمین کابوس حضور دارند و به احتمال زیاد بیش از دیگران همسازند . منظورم دیگر آدمهای سالم و محتاط است ، و آدمهای همساز کسانی بودند که نتونستند از پس شرایط موجود برآیند ( بخشی از مصاحبه بی بی سی ، رادیو 3 با جی جی بالارد ).
نمونه آشکار چنین رویکردهایی در ادبیات علمی خیالی در آثار جیمز گراهام بالارد قابل پی گیری است . آثاری نظیر صداهای زمان 1960 ، تریلوژی دنیای غرق شده 1962 ، تصادم 1973 و برج 1976 . در اغلب این آثار ما با نوعی فاجعه آخرالزمانی روبه رو هستیم . والبته تلاش انسان برای تطابق با این فاجعه و رسیدن به مراتب جدیدی از فرایند تکاملی . گاهی نیز شخصیتهای رمان در مرحله تکاملی بعد از فاجعه نهایی قرار گرفته اند ( تصادم ) . در ان قبیل آثار با مشخصه های انسانهایی مواجه می شویم که در تطابق داروینیستی شان با تکنولوژی ، متالیزه شده اند .
تفاوت مابین حقیقت و مجاز یکی دیگر از مهمترین درون مایه های ادبیات علمی خیالی نوین است . در بسیاری از نمونه های این گونه ادبی همگام با فلسفه های پست مدرنیستی ، ما با به زیر سوال رفتن واقعیت ملموس و جایگزینی مجازی روبه رو می شویم که تمامی مشخصه های امر واقعی را در خود دارد . این تجرید جدید – وانموده – چیزی نیست که در نقطه مقابل امر واقعی نشسته باشد . بلکه خود به امری کاملا واقعی و یا به تعبیر بودریار حاد – واقعی است و همانند یک امر واقعی را بر زندگی شخصیتهای داستان تاثیر می گذارد :
وانمودن دیگر مربوط به یک قلمرو ، یک موجود مرجعی و یا یک جوهر نیست . وانمودن تولید الگوهای امر واقعی است . امری فاقد خاستگاه و فاقد واقعیت ( وانموده ها – ژان بودریار ، ترجمه مانی حقیقی )
داستان آیا انسان واره ها روئیای گوسفندان الکتریکی را می بینند؟ نوشته فیلیپ کی دیک بهترین مثال این نوع رویکرد ادبیات علمی خیالی و نزدیکی آن به فلسفه های پست مدرنیستی است . ( لازم به توضیح است که فیلم سینمایی بلید رانر اثر درخشان رایدلی اسکات بر اساس این داستان ساخته شده است ) . در این داستان مرز بین امر واقعی و غیر واقعی به طور کامل ناپدید شده و امر غیر واقعی هیچ تفاوت ماهیتی ای با امر واقعی ندارد . یکی دیگر از نمونه های بسیار درخشان این رویکرد کتاب تصادم اثر جی جی بالارد است . ژان بودریار در مقاله ای به نام تصادم بالارد به طور کامل به بررسی اثر وانموده ها در این رمان پرداخته است . در حقیقت تن تکوین یافته انسان که با تکامل داروینیستی اش به مرحله جدیدی از ظرفیتهای روانی خود دست یافته است و دیگر تناسب چندانی با تن شناخته شده و مالوفش ندارد . این تن امری است حاد – واقعی که توانایی تولید تمامی نشانه های یک تن واقعی را دارد. زبان بالارد در این اثر هم به نوعی بیان کننده چنین تغییراتی است . بالارد برای نامیدن قسمتهای فیزیولوژیک بدن انسان از معادلهایی استفاده می کند که نه در امور انسانی که در مسائل فنی و ماشینی کاربرد دارند . به عبارتی این تن تکامل یافته قسمتی از بافت زیرین خود متن است .
سایبر پانک ، خلق رئالیستی جدید در ادبیات علمی خیالی :
با آغاز دهه 60 و تزریق شدن بوطیقای مدرنیستی و پست مدرنیستی به این گونه ادبی ، نوعی فرد گرایی و درون نگری جایگزین اندیشه های ایده آلیستی و اسطوره ساز نویسندگان پیشین شد . نویسندگان این دوره به جای پرداختن به اسطوره های پیش بینانه ای نظیر تسخیر فضا به نوعی فردگرایی شکاک و بدبینانه دچار شدند . این نویسندگان ضمن استفاده از خطوط کلاسیک داستان پردازانه این گونه ادبی ، با ایجاد نوعی درون نگری عمدتا روان شناسانه به شکل جدید از داستان پردازی دست پیدا کردند . به عنوان مثال می توان به داستان پیک نیک کنار جاده نوشته برادران استراگتسکی اشاره کرد . داستانی که آندره تارکوفسکی فیلم زیبا و تاثیر گذارد استاکر را بر اساس آن ساخت . در این داستان برادران استراگتسکی ضمن بهره گیری از ایده قدیمی تسخیر زمین به وسیله موجودات بیگانه – همان ایده مورد استفاده اچ جی ولز در رمان نبرد دنیاها – به نوعی روان شناسی و درون بینی شکاک و یاس آلود در ساخت متن و پردازش شخصیتها نزدیک می شوند . انسانهای این رمان دیگر قهرمانانی شکست ناپذیر نیستند . آدمهایی هستند که با رسیدن به مرزهای ظرفیت روانی شان تا سرحد جنون پیش می روند .
یکی دیگر از پیامدهای این درون نگری شکاک و فرد گرایی ویژه ، خارج شدن تکنولوژی از زیر سلطه یک طبقه خاص اجتماعی است . دست یابی به تکنولوژی و بهره گیری از آن در اکثر آثار ماقبل این دوره به شکل یک ویژگی خاص برای یک طبقه و گروه فکری – اجتماعی به تصویر کشیده می شد . اما با گسترش دیوانه وار تکنولوژی و رسوخ آن در زندگی عادی افراد جامعه ، این ویژگی از میان رفت و کارکرد اسطوره ای خودش را از دست داد . انسان امروزین دیگر انگیزه ای برای ماجراجویی های فرا کهکشانی ندارد و تمایلی برای افسانه سرایی های علمی از خود نشان نمی دهد . او تکنولوژی را به سطوح روزمره زندگی خودش کشانده و آن کلان روایت قبلی را به هزاران خرده روایت جزئی تبدیل کرده است . سایبر پانک کودکی است که در دامان چنین اندیشه ای متولد شده . سایبر پانک تلفیقی است از دو کلمه سایبرنتیک و پانک . نوعی تضاد نوین از همنشینی دو فرهنگی که در گذشته هیچ گونه نسبتی با هم نداشتند . پانک – به عنوان نمادی برای فرهنگ عامی ، ناراضی و آشوبگر توده مردم – سایبرنتیک – نمادی برای فرهنگ بالادست که کارکردی اسطوره ای در آثار آغازین و میانی این گونه ادبی داشت - را به خدمت گرفته و از آن در گذراندن زندگی روزمره اش بهره می گیرد . تکنولوژی در این آثار به شکل یک جزء تفکیک ناپذیر زندگی عادی مردم نماد پیدا می کند . جزئی که از روند کلی فرایند حیاتشان قابل تفکیک نیست . در حقیقت سایبر پانک مبدع نوعی رئالیسم نوین در ادبیات علمی خیالی است . داستان آیا انسان واره ها روئیای گوسفندان الکتریکی را می بینند؟ ( بلید رانر) یکی از بهترین نمونه های سایبرپانک در این گونه ادبی است .
تقسیم بندی های موضوعی در ادبیات علمی خیالی :
همان طور که اشاره شد با فرض کردن قراردادهای خوانشی مناسب ، آثار فراوانی را می توان زیر مجموعه ادبیات علمی خیالی در نظر گرفت . شناخت این دسته بندی های موضوعی ( ویا گونه ای) از این جهت مفید است که گستره وسیع این گونه ادبی را برای یک منتقد و یا خواننده حرفه ای ادبیات آشکار می سازد . هر چند که بر سر قبول و یا رد این تقسیم بندی ها مناقشات فراوانی در جریان است ولی این مناقشات نافی ارزش تحقیقاتی چنین دسته بندی هایی نیستند. در این بخش به طور گذرا به این دسته بندی ها اشاره می کنم و مثالهایی برای هر کدام از آنها می آورم. (1)
1 – ادبیات پسا فاجعه ای
الف – فجایع سیاسی ، جنگهای عظیم ، سلاح هایی فاجعه بار که روز رستاخیز را در پی دارند. بعد از لندن یا انگلستان وحشی نوشته ریچارد جفریز (1885)
ب – تجاوز بیگانگان ماورایی ، تسخیر زمین .
نبرد دنیا ها نوشته اچ جی ولز ( 1898)
پایان کودکی نوشته آرتور سی کلارک
پیک نیک کنار جاده نوشته برادران استراگتسکی (1977)
ج – مرگ و میر ، بیماری ، اپیدمی .
آخرین مرد نوشته مری شرلی (1826) – مصیبت اسکارلت نوشته جک لندن (1915)
د – مصایب مربوط به اکولوژی و یا زیست – بوم شناسی ، فجایع ناشی از آلودگی
بیلینیوم (1961) و جهان غرق شده (1963) نوشته جی جی بالارد
یخ 9 نوشته کرت ونه گات(1963)
چهل نشانه باران نوشته کیم استنلی رابینسون (2004)
2- آینده دور و یا گذشته قدیم
ماشن زمان نوشته اچ جی ولز
3 – اتوپیا
سی صد سال پس از این نوشته ماری گریفیث (1836)
شهر و ستارگان نوشته آرتور سی کلارک ( 1953)
4 – دیس اتوپیا ( دژستان )
دنیای قشنگ نو نوشته آلدوس هاکسلی (1932)
فارنهایت 451 نوشته ری برادربری (1953)
5- دنیاهای جایگزین ، زمانهای جایگزین .
پاوان نوشته کیت رابرتز ( رمانی که در آن الیزابت اول به قتل می رسد و سراسر انگلستان در آشوب فرو می رود )
6- سفر در زمان ، پارادوکسهای زمانی ، جنگهای زمانی ، خطوط زمانی موازی
پایان ابدیت نوشته ایزاک آسیموف (1955)
سلاخ خانه شماره پنج نوشته کرت ونه گات (1979)
7 – مذهب ، تکنولوژی ، ضد مذهب
رومنس دو جهان نوشته ماری کورلی ( 1886)
مرد نوشته ری برادبری (1949)
8 – اپراهای فضایی ( علم بسیار پیشرو ، سفینه های فضایی پر جهش ، وسایل بین کهکشانی و ...)
سری کتابهای بنیاد آیزاک آسیموف
9- رباتها ، انسان واره ها ، سایبورگها ، سایبر پانکها و کلون شده ها
من روبوت نوشته آیزاک آسیموف (1950)
آیا انسان واره ها روئیای گوسفندان الکتریکی را می بینند ؟ ( بلید رانر) نوشته فیلیپ کی دیک (1966)
10- جهان های نو ، شکل دهی دوباره به زمین ، تغیرات هستی شناسانه اجتماعی و یا علمی
سولاریس نوشته استانیسلاو لم (1962)
ملاقات با راما ، راما 2 ، باغ راما نوشته آرتور سی کلارک
11- تله پاتی و مسائل روحی
زن بدون سایه نوشته کارن هالبرستون (1994)
12- زندگی زیر دریا ، جهانهای اقیانوسی
بیست هزار فرسنگ زیر دریا (1870)
سولاریس نوشته استانیسلاو لم (1962)
البته این لیست همچنان ادامه دارد . همان طور که دسته بندی های بالا نشان می دهد گاهی یک اثر خاص را می توان در چند زیر گونه مختلف جای داد . تفسیر ها ، تاویلها و خوانشهای مختلفی که از یک اثر می شود آنچنان گسترده و متفاوت است که امکان دست یابی به یک دسته بندی دقیق و قطعی را از میان می برد .
در پایان باید گفت که ادبیات علمی خیالی به عنوان یکی از اشکال پویای بیان ادبی به جایگاه بسیار مهمی در عالم ادبیات دست پیدا کرده و نویسندگان برجسته بسیاری در فرم نگارشیشان از این گونه ادبی سود می برند . در حقیقت ادبیات علمی خیالی نوین به یک گونه ادبی مهم و تامل برانگیز برای برسی های اجتماعی و جامعه شناسانه بشر تبدیل شده است .

1- Themes / Genres in Science Fiction : an idiosyncratic and woefully incomplete list by kay Fowler

یک سایت خوب برای داستان کوتاه


اگر به دنبال سایتی هستید که بشود چند داستان کوتاه خوب و به درد بخور از آن تو پیدا کرد به سایت داستان کوتاه سری بزنید . این سایت منبع مناسبی است برای پیدا کردن داستانهای کوتاه خوب از نویسنده های مختلف . دسته بندی های نه گانه  مطالب(Children's , Crime, Fiction , Horror , Humour , Nonfiction , Romance ,Sci- Fi , HyperFiction)  و امکان جستجوی کارامدی که دارد پیدا کردن داستانهای مورد نظر را خیلی آسان کرده .
east of the web SHORT STORIES

برای شروع می توانم داستان کوتاه هم سلولی اثر کریستال آربو گاست (Crystal Arbogast
) را پیشنهاد کنم .
The Cellmate
کریستال آربوگاست همان نویسنده ای است که داستان کوتاه و زیبای صدای چکمه اش را در همین وبلاگ گذاشته بودم ( به نقل از قابیل ). خود من بعد از خواندن داستان صدای چکمه خیلی دوست داشتم که داستانهای دیگر این نویسنده را هم بخوانم . در سایت داستان کوتاه پنج داستان از این نویسنده در دسترس است .


همه فهمیدند که شما انگلیسی بلدید!


در متون ترجمه شده گاهی لازم می شود که مترجم معادل زبان اصلی یک کلمه را ذکر کند تا خواننده شیر فهم شود که این کلمه معادل چه لغتی در زبان مبدا بوده . در بعضی از نوشته های غیر ترجمه ای نیز نویسنده از لغاتی استفاده می کند که کارکرد مشخص ، واضح و معروفی در علم مربوط به آن نوشته دارند . در این حالت نیز نویسنده در جلوی کلمه خودش به معادل اصلی آن کلمه در زبان مبدا اشاره می کند تا به خوانندگان بفهماند که بحث او از چه منبا علمی ای سرچشمه می گیرد . مثلا چیزی مثل مثال زیر :


این پرسش ها انسان شناسى را نه تنها به درک بهتر پیچیدگى هاى تجربه مدرنیته فرا مى خواند بلکه آن را به تمییز ویژگى هاى سنت هاى گفتمانى مختلف (Discursive Traditions) ملزم مى سازد.


اما جدیدا در بسیاری از نوشته های روزنامه ای با پدیده جالبی رو به رو شده ایم . استفاده از پس نویس های بی فایده انگلیسی در پس کلمات .


نوشته زیر را بخوانید :


راننده دست زن را پس مى زند و در حال که زیر باران خیس شده است مى گوید: «هر موقع کارى داشتین به من زنگ بزنین.» یک دنیا امید و تنهایى در این جمله نهفته است.تقریباً ساختار تمامى داستان هاى این مجموعه چنین است. یک کارکرد (FUNCTION) بنیادین که به جهان داستانى خسرو دوامى انگیزه حرکت مى دهد.


و یا :


. به جاى پیکارى میان «راست و چپ» (right and left) ،ما با پیکارى میان «راست و غلط» (right and wrong) روبه روایم.


واقعا این پس نویس ها چه کارکردی بر روی متون فوق دارند ؟ آیا ذکر کلمه Function بعد از کارکرد قرار است نماینده یک اصطلاح در نقد ادبی باشد ؟ یک بار دیگر بر کردید و جمله را بخوانید . قرار است چه مفهومی از این جمله دستگیرمان شود که حضور Function مهم شده است ؟


حالا مثال دوم را نگاه کنید . استفاده از کلمات انگلیسی در این جملات واقعا خنده دار است . نویسنده به جای استفاده از کلمه درست در جمله دوم از کلمه راست استفاده کرده ( برای حفظ وزن جمله!) و فکر کرده که ممکن است خواننده این طنازی ادبی! او را نگیرد و به قولی گیج بزند . پس معادلهای انگلیسی آنها را هم توی پرانتز گذاشته تا طنازی ادبی خودش را برجسته کند . یعنی فرض کردن ضریب هوشی هویج برای یک خواننده .


این دو مثال نمونه های خیلی ساده و کوچکی از این جریان جدید هستند . کافی است که روزنامه ای را باز کنید و به صفحه ادبیات و یا اندیشه آن نگاهی بیندازید . قول می دهم که دست خالی بر نمی گردید !


فکر می کنم که بهتر است سردبیران محترم روزنامه ها قبل از هر نوشته ای مدرک زبان انگلیسی نویسنده محترم آن نوشته را هم چاپ کنند تا نویسنده با خیال راحت به سراغ نوشتن مطلبش برود و به دنبال توجیه!!! مخاطب نباشد .