چند نکته درباره ترجمه شهر شیشه ای پل استر


واقعا بازار بی در و پیکری است این بازار ترجمه. متاسفانه بسیاری از مترجمان ما به جای ترجمه یک اثر به بیان درک و برداشتهای ادبی خودشان از آن اثر می پردازند و نتیجه ترجمه خیلی بیشتر از اینکه به نویسنده کتاب تعلق داشته باشد ، متعلق به مترجم آن اثر است . روال کار هم به این شکل است که در هنگام اتفاق افتادن عمل ترجمه ، مترجم گرامی یک دور یک یا چند جمله از کتاب در دست ترجمه را می خواند و بعد بدون هیچ زحمت خاصی ، هرچیزی را که برداشت کرده ( و گاها فقط آنهایی را که یادش مانده ) روی کاغذ می آورد . در اینجا از تنها چیزی که اثری باقی نمی ماند لحن و موسیقی زبانی نویسنده اصلی کتاب است که در واقع به طور کامل نابود شده و به لحن و موسیقی زبانی مترجم تبدیل می شود ( بگذریم که گاها همین مصیبت بر سر معنی واضح متن نوشته شده نازل می شود) .

کسی منکر این مسئله نیست که استفاده از امکانات زبان مقصد برای یک ترجمه درست و رسا اجتناب ناپذیر و حتی ضروری است . یعنی گاها شما مجبور می شوید که بعضی از جملات و یا کلمات متن اولیه را به گونه ای تغییر دهید که در زبان ترجمه قابل درک و زیبا باشند . اما خواهش می کنم توجه داشته باشید که ایجاد تغییرات ساختاری‌، زبانی و آوایی در متن اصلی تنها زمانی مجاز است که شما هیچ چاره دیگری در این زمینه نداشته باشید و وفادار ماندن به متن اصلی اثر موجب ایجاد ابهام و سردرگمی در خوانندگان زبان مقصد گردد و یا در رساندن موسیقی آوایی مورد نظر نویسنده نا توان باشد . در شرایطی که استفاده از شرایط متنی – زبانی نویسنده اصلی هیچ تداخلی با ادراک خوانشی خوانندگان زبان مقصد ترجمه نداشته باشد وحتی استفاده از آن شرایط به نوعی به زیبایی کلی اثر ترجمه شده بیفزاید  ایجاد تغییر در در این شرایط از طرف مترجم تنها به معنی نوعی سهل انگاری و بی خیالی در ترجمه است . نوعی سهل انگاری که متاسفانه بعضی از مترجمین ما به آن گرفتارند .

به نظر من این مسئله در ترجمه آثار پل استر به وسیله خانم خجسته کیهان نمود واضحی دارد . توی این چند روزه روی مقاله ای در باره آثار استر کار می کنم که ناگزیر به استفاده از متن اصلی بعضی از رمانهای این نویسنده شدم . بعد که متن اصلی را با ترجمه های خانم کیهان مقایسه کردم به نظرم رسید که این متنها عموما از نوعی سهل انگاری در ترجمه رنج می برند. به جای توضیحات اضافی به بررسی دو نمونه انتخاب شده از کتاب شهر شیشه ای می پردازم :

صفحه 8 از متن اصلی:
 
What he liked about these books was their sense of plenitude and economy.  In the good mystery there is nothing wasted, no sentence , no word that is not significant, it has the potential to be so--which amounts to the same thing. The world of the book comes to life,seething with possibilities, with secrets and contradictions. 

 

ترجمه خانم کیهان : آنچه در آنها دوست می داشت صرفه جویی و یکپارچگی بود . در یک کتاب پلیسی خوب هیچ چیز هدر نمی رود . هیچ واژه یا جمله ای نیست که اهمیت نداشته باشد . و اگر چنین باشد به طور بالقوه است . در رمانهای پلیسی جهان آکنده از امکانات ، رازها و تضادها زنده می نماید( شهر شیشه ای صفحه 11).

همان طور که می بینید برای کلمه plenitude به هیچ وجه نمی توان معنای یکپارچگی به کار برد . اصولا هدف استر از قرار دادن این دو کلمه plenitude and economy در کنار یگدیگر اشاره به این نکته است که در این کتابها با وجود فراوانی اطلاعات ممکن و در اختیار خواننده به نوعی ساختار متن به سمت استفاده درست و صرفه جویانه از این اطلاعات پیش می رود . یعنی فراوانی در کنار صرفه جویی که با آوردن کلمه یکپارچگی در کنار صرفه جویی منظور نویسنده به طور کلی زایل می شود. در جمله بعدی اشاره استر به ساختار یک معما است) mystery ( و نه صرفا کتابهای پلیسی . جمله : اگر چنین باشد به طور بالقوه است ، شاه بیت این قسمت از ترجمه است . خودتان یک بار متن اصلی را بخوانید و با این جمله مقایسه کنید . واقعا نمی دانم خانم کیهان این جمله را از کجای متن اصلی بیرون کشیده اند . یک بار دیگر متن ترجمه شده را بخوانید و به ترجمه جملات آن نگاه کنید :  هیچ واژه یا جمله ای نیست که اهمیت نداشته باشد . و اگر چنین باشد به طور بالقوه است . این جمله به طور کامل نوشته خود خانم کیهان است و هیچ ربطی به پل استر ندارد . ( اصلا استفاده از کلمه بالقوه در این معنا خنده دار است) و اما جمله بعدی : در رمانهای پلیسی جهان آکنده از امکانات ، رازها و تضادها زنده می نماید. این جمله هم صرفا برداشت خانم کیهان از متن اصلی است و با یک ترجمه وفادارانه از متن فاصله بسیار زیادی دارد .

شاید به نوعی بتوان ترجمه مناسب این قسمت از متن را به شکل زیر یبان کرد :

آنچه در این کتابها دوست می داشت حس فراوانی و صرفه جویی آنها بود . در یک معمای خوب هیچ چیز هدر نمی رود . هیچ واژه یا جمله ای نیست که اهمیت نداشته باشد . در آنها آنچنان نیرویی وجود دارد که هرچیزی درست همانندنمودواقعی همان چیز است . جهان کتاب به درون زندگی گام می گذارد و با احتمالات مختلف مهیج می شود . با رازها و تضادهایش .

 

نمونه بعدی را می توان از ابتدای رمان انتخاب کرد . رمان شهر شیشه ای با این کلمات آغاز می شود :

It was a wrong number that started it, the telephone ringing three times in the dead of night, and the voice on the other end asking for someone he was not.

ترجمه خانم کیهان : همه چیز با یک اشتباه آغاز شد .تلفن در نیمه های شب سه بار زنگ زد و صدایی در آن سوی سیم نام کسی را برد . نام او نبود .

از حذف شدن تلفن در اولین جمله که بگذریم به دو جمله منقطع پایانی این قسمت می رسیم :.... نام کسی را برد . نام او نبود. این دو جمله را با چند جمله بعد ار آنها مقایسه کنید ( هم در متن اصلی و هم در ترجمه ) . جدا کردن جمله پیوسته متن اصلی به این شکل ، کل آهنگ زبانی مورد نظر استر را به هم می ریزد . اگر  یک بار دیگر جمله را بخوانید متوجه می شوید که این دو جمه منقطع چه سکته آوایی واضحی را در این قسمت از متن ایجاد کرده اند .

علاوه بر آن شاید اصطلاح in the dead of night  اصطلاحی باشد که برای ترجمه مناسب به کمی تغییر  نیاز دارد . دیکشنری Longman  در توضیح معنی این اصطلاح از این جملات استفاده می کند :

In the middle of the night when every thing is very quiet

همان طور که می بینید بار پنهان کلمه سکوت در این اصطلاح بسیار قدرتمند است . اصولا اگر بار معنایی سکوت نبود استر مطمئنا از کلمه دیگری ( مثلا In the middle of the night) استفاده می کرد . پس نباید بار معنایی سکوت حذف شود ( اصولا این بار معنایی به طور عادی در اصطلاح نیمه شب در زبان فارسی وجود ندارد ).

ترجمه پیشنهادی: همه چیز با یک تلفن اشتباه شروع شد. تلفن در سکوت نیمه های شب سه بار زنگ زد و صدای آن طرف خط سراغ کسی را گرفت که او نبود .

 در نهایت باید گفت که اکثر قسمتهای ترجمه کتاب شهر شیشه ای سرشار از بی دقتی های اینچنینی است . بی دقتی هایی که بار آوایی کلمات استر را به هم ریخته و چیز بی ربط و جدیدی را جایگزین آنها کرده است .

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
سورنا یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام:) آی گفتی...امان از این ترجمه ها...چند روز پیش کتاب اول یاسمینا رضا رو با دو تا ترجمه کاملا مختلف دیدم و چند خط رو که مقایسه کردم دیدم رسما برای خودشون اقتباس کرده بودن تا ترجمه! اما شهر شیشه ای رو نخوندم ولی قسمت اولی رو که ترجمه کرده بودی خیلی به نظرم عالی بود کلی با ترجمه ات حال کردم:) اما قسمت دوم فکر کنم برای in the dead of night یه ترجمه قشنگ تری باید وجود داشته باشه نمیدونم چی ولی حتما باید باشه...یه اصطلاح احتمالا...

پدرام یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:43 ب.ظ http://natoor.persianblog.com

سلام پیمان...مدتها بود که دور این سبک مطالب خط قرمز کشیده بودی...حالا نظر من رو بخوای یک مطلب جامع تر و کامل تر تهیه کن بده برای چاپ. در مورد داستان ، حق با توئه !

فرشته دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 10:49 ق.ظ http://biesm.persianblog.com

سلام. شهر شیشه ای رو نخوندم.پس ترجمه اش بده اوهوم

!!!یکدوست سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ب.ظ

پیمان عزیز
من قصد دفاغ از ترجمه حانم کیهان را ندارم .ولی
حتما می پذیری ..هر چند که ما بدو زبان یا چند زبان مختلف مسلط باشیم..ترجمه دقیق از یکی از آن زبان ها به زبان دیگر دیگر تقریبا غیر ممکن است ..واین مسئولیت مترجم است که بیشتر سعی اش روی مقاهیم باشد نه ترجمه واژه ها چون ترجمه واژه ها بدلایل متعدد کار آسانی نیست .. و گاهی حتی ترجمه مفاهیم ار یک زبان به زبان دیگر هم به اشکال بر میخوری.. بدیهی است که اگر به چند مترجم ورزیده یک متن مساوی به دهیم مسلما ترجمه های انها متفاوت خواهد بود .. یک نمونه مثال بزنم در فرهنگ ما ایرانیان شاید درشرق مطمئن نیستم تمام شب متعلق به روز بعدی است مثلا شب شنبه متعلق است روز نیامده !! درحا لیکه در غرب شب بروز رفته متعلق است.. حب اگر مترجم فقط کلمه شنبه شب را ترجمه کند بر اساس مفهوم خودش از آن حتما..با مفهوم مورد نطز نویسده اصلی فرق خواهد داشت..
بنا بر این تسلط در ترحمه زبانها به یکدیگر تنها ترجمه واژه ها نیست..شناحتن فرهنگ ان زبان را هم نیاز دارد..

لاله چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام پیمان ...من هم با تو هم عقیده ام مترجم های ما حس های خودشون و برداشت شخصی شون رو وارد ترجمه شون می کنند و در واقع کارشون ترجمه نیست - یک نوع خیانت در امانت ! ...برات آرزوی موفقیت دارم ...

موسی و عصاش جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:05 ب.ظ

سلام پیمان
در اوضاع بلبشور کنونی که هر کسی پا تو کفش دیگری میکند؛ بازار مترجمین هم به مفسرین واگذاشته شده است.
ولی الحق و والنصاف این مفسرین یک وقتایی یک چیزهایی میگویند که خود بیچاره نویسنده که سهل است؛ هفت جد و ابادش هم از آن بیخبرند! مثل چی ؟ مثل همان تفسیری که آن استاد ارجمند از فیلم مصائب مسیح فرمودند ! فیلم تبلیغ یهودیت میکند !!! عجب...
مهر افزون

لاله شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام پیمان...

سورنا سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام:) اوضاع روبه راهه؟

لاله جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام پیمان ؟ به قول سورنا اوضاع روبراهه ؟

تینا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:19 ب.ظ http://laaf.persianblog.com

سلام پیمان...

تینا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:20 ب.ظ

فنت نوشته هاتو نمی تونم یخونم به زبان بورزوغاییه ....

تینا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:22 ب.ظ

راستی یه کشفی کردم اون اراجیفی که من مینوشتم یه اسمی دارن .. اونا مربوط میشن به مکتب مینی مالیسم مثل نمایشنامه ی تنفس...

تینا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:16 ب.ظ

راستشو بخوای ناراحت میشم وقتی میبینم فقط واسه جواب دادن سر میزنی ........................
من دو ماه نبودم اما تو این مدت یه بارم سر نزدی....

تینا یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:17 ب.ظ

شاد باشی

ماکان مهرپویا - ناشر ، فیلمساز جوان یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:45 ب.ظ http://makanmehr.persianblog.com

سلام. از آشنایی با شما و وبلاگتان خوشحال شدم.

نننننننننننننننننننننننننننننننن پنج‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:39 ق.ظ

چاییدی باقالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد